قرآن صامت است و ما (انسان) ناطق. پس ما ارجحیت داریم. حالا چه دلیلی برای حجیت قرآن و ضرورت رجوع
اگر چنین باشد که انسان نباید هیچ کتابی را بخواند، چرا که انسان ناطق است و همه کتب صامت! اما در خصوص «انسان» و «قرآن» توجه به نکات ذیل لازم است:
الف – چون فرض نمودهاند که قرآن یعنی سطور نوشته شده بر روی چند صفحه کاغذِ قرار گرفته بین دو جلد، آن را صامت و خود را ناطق و برتر گمان نمودهاند!
قرآن کریم، کلام الله است که به قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وحی شده و از طریق کلام او به انسان ابلاغ شده است، نه این که یک کتاب چند صفحهای باشد که از سوی خدا نازل شده باشد.
پس «قرآن» صامت نیست، بلکه فقط صورت این کتابی که در دست ماست (سطر، صفحه و کاغذ)، صامت است. قرآن عین کلام است و برترین کلام الله، چون کلام الله است.
ب – اما در مقایسه انسان ناطق با همین صورت کتاب صامت نیز باید گفت: «مگر هر ناطقی نسبت به هر کتابی رحجان دارد؟» بالاخره انسان تا وقتی لب به کلام نگشوده، او هم صامت است و وقتی حرف زد، کلامش با کلام مقایسه میشود تا فهمیده شود کدام رحجان دارد و برتر است؟ یعنی دو کلام با هم مقایسه میشوند. در مقایسه بین دو چیز، باید سنخیت لحاظ شود. آیا میتوان گفت: انسانی که چیزی از ریاضی و فیزیک نمیداند، به صرف این که موجودی ناطق است، بر علوم مندرج در کتب ریاضی و فیزیک ارجحیت دارد یا ندارد؟
قطعاً پاسخ این است که این دو موضوع [انسان و علوم مندرج در یک کتاب] سنخیتی ندارند که با یک دیگر مقایسه شوند، مگر آن که سۆال شود: «آیا علم به ریاضی و فیزیک یک انسانی که چیزی در این زمینه نمیداند، بر علم مندرج در کتاب ارجحیت دارد؟» در چنین صورتی قطعاً پاسخ منفی است و آن که نمیداند، باید به کتاب مراجعه کند تا بداند. وگرنه نشر و تحصیل علم معنا و مصداقی نداشت. در مورد قرآن نیز چنین است. کسی که نمیداند، باید مراجعه نماید تا بداند. ببنیم چه زیبا بحث «انسان» با «علمِ انسان» را جدا مطرح نموده و میفرماید، بخوان، به نام پروردگارت که به انسان با قلمِ (صنع و خلقت و نیز کتابت) خود، آن چه را نمیدانست آموخت.
«إقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» (القلم، 3 تا 5)
ترجمه: بخوان و پروردگار تو کریمترین [کریمان] است * همان کس که به وسیله قلم آموخت * آنچه را که انسان نمىدانست [به او] آموخت». به آن باقی میماند؟ آیا این استدلال صحیح است یا پاسخی دارد؟
ج – و اما نکتهی مهمتر آن که اگر بخواهیم بین «ناطق» و «صامت» نیز مقایسهای انجام بدهیم، باید بین قرآن ناطق با قرآن صامت انجام دهیم، نه بین هر موجودی [ما] که ناطق است، با قرآن. لذا اگر قرآن کریم فقط به شکل کتابت نازل شده بود (که اصلاً بدین شکل نازل نشده)، چنین شبههای جای تأمل داشت، اما قرآن اول فرد است، انسان است و سپس کتابت.
قرآن کتاب شرح انسان است. خالق او، رب، جهان او، اول و آخر او، حقوق او، روابط او، بایدها و نبایدهای او، عوامل رشد و اسباب سقوط او را بیان کرده است:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (الأنبیاء، 10)
ترجمه: در حقیقت ما کتابى به سوى شما نازل کردیم که یاد شما در آن است آیا نمىاندیشید.
لذا اصل قرآن، همان انسان کامل است و نه کتابت. اگر به رسول وحی نشود و اگر رسول ابلاغ نکند و اگر به رسول (صلی الله علیه و آله) رجوع نشود که قرآنی وجود نخواهد داشت.
در این مقایسه، معلوم است که قرآن ناطق (معصوم) بر قرآن صامت (کتابت) رجحان دارد. چنان چه امیرالمۆمنین علیهالسلام در هنگامی که یارانش فریب قرآن صامت بر سر نیزه را خورده بودند و از امام خود مۆمنتر شده و به ایشان معترض شدند که: «ما با قرآن نمی جنگیم» فریاد بر میآورد که: «قرآن منم. آن کتابتی بیش نیست که برای فریب بر سر نیزهها رفته است.»
پس، قرآن ناطق (معصوم) بر قرآن صامت (کتابت) ارجحیت و برتریت دارد، نه هر انسان ناطقی. و اساساً اگر قرآن ناطق نباشد، قرآن صامتی نیز قابل تعیّن و دریافت نمیباشد. این قرآن ناطق است که آیات الهی (نشانههای الهی) را برای ما میخواند، ما را تزکیه میکند تا وحی را درک کنیم و سپس کتاب و حکمت را تعلیم میدهد.
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُۆمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ» (آل عمران، 164)
ترجمه: به یقین خدا بر مۆمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
منبع:تبیان