ابزار رایگان وبلاگ

جایی که بدگویی کردن جایز است(معارفی از جزء ششم قرآن کریم) :: .:وبلاگ قرآنی بیّنات:.

.:وبلاگ قرآنی بیّنات:.

تبلیغات
پونیشا :: نیروی کار مجازی وبلاگ قرآنی بینات ایجاد سایت
نوین پیام
  • ۱
  • ۰

جزء ششم قرآن کریم که از آیه 148 سوره نساء آغاز و به آیه 81 سوره مائده ختم می شود ، در بردارنده آموزه ها و پیام های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.

بد گویی

جایی که پرده دری رواست

آیه 148، ابتدا قانونی از قوانین اجتماعی اسلام را بیان می کند: خدا بدگویی را دوست نداشته و نمی پسندد که عیوب و اعمال زشت اشخاص با سخن بر ملا شود (لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ ) ؛ زیرا همانگونه که خداوند، خود، ستار العیوب است دوست ندارد کسی پرده درى کند و عیوب دیگران را فاش ساخته و آبروى آنها را ببرد .

نکته دیگر اینکه استحکام روابط اجتماعى و رعایت جهات انسانى، سبب می شود تا بدون در نظر گرفتن یک هدف صحیح نسبت به کسی پرده درى نشود.

و بعد برای آنکه حکم اخلاقى بالا مورد سوء استفاده ستمگران واقع نشود و یا بهانه اى براى تن دادن به ستم نگردد ، قیدی را به حکم بالا اضافه می کند تا به بعضى از امور که مجوز این گونه بدگوئی ها را دارند اشاره کرده باشد، می فرماید: مگر کسى که مظلوم واقع شده است (إِلَّا مَنْ ظُلِمَ)

آری؛ چنین افراد براى دفاع از خویشتن در برابر ظلم ظالم، حق دارند اقدام به شکایت کنند و یا از ستمگری ها، آشکارا انتقاد و بدگویی نمایند و تا حق خود را نگیرند و دفع ستم ننمایند از پا ننشینند.

 
کافران واقعی

موضوع آیات 150 و 151 کسانی هستند که بین رسولان الهی خط کشی کرده، عده ای را پذیرفته و آنها را فرستاده خدا می دانند و عده دیگر را انکار کرده و از پایه، رسول خدا نمی دانند.

علامه طباطبایی ره می فرماید : اینها همان اهل کتاب یعنی یهود و مسیحیانی هستند که فقط پیامبر خود را قبول کرده و پیامبران دیگر و نیز رسول خدا صلی الله علیه وآله را منکر می شوند. [1]

این عده گمان می کنند از ایمان درستی برخوردارند؛ اما آیه می فرماید: اینها به خدا و همه رسولان خدا کفر ورزیده‏اند (یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ ) چرا که می گویند:

ما به بعضى ایمان داریم و به بعضى دیگر کافریم (یقُولُونَ نُۆْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ ) و با این عقیده مى‏خواهند بین خدا و رسولان او جدایی انداخته (وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ )، به خدا و بعضى از رسولانش ایمان آورند و به بعضى دیگر از رسولانش کفر بورزند با اینکه آن بعض نیز فرستاده خدا هستند و انکار آنها، انکار خداوند متعال است.

بنابراین انکار تنها یک فرستاده الهی مساوی است با انکار خدا و تمام رسولانش و قرآن چنین عقیده ای را کفر حقیقی و صاحبان چنین باوری را کافر حقیقی می خواند. (أُوْلَـئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا)

بعد از آنکه باور غلط را مطرح کرد و باطل نمود؛ به باور صحیح پرداخته و آن را بیان می کند: آمَنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُواْ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ ؛ باور صحیح، همانی است که ما مسلمانان داریم؛ یعنی اعتقاد به خدا و تمام فرستادگان او، بی آنکه فرقی بین آنها قائل شویم. (لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ) [2]

 
رد چند اعتقاد مهم در مسیحیت

آیات 157 و 171 به چند اعتقاد مهم در مسیحیت پرداخته و قاطعانه همه را مردود اعلام می کند. این باورهای نادرست عبارتند از:

1. یهودیان، حضرت مسیح علیه السلام را نه به طور عادی کشتند و نه با دار زدن (وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ) بلکه آنها به اشتباه فرد دیگری را گرفتند و کشتند و یا به دار زدند.

و این بعید نیست، چون در جوامع وحشى و قتل های هجومی بسیار مى شود که فرد مورد نظر در شلوغی گُم و دیگری به جای او کشته شود.

در داستان عیسى علیه السلام هم قاتلین از مرتبطین با آن جناب نبودند تا او را به خوبى بشناسند؛ بلکه لشگریان روم بودند که شناخت کامل نسبت به آن حضرت نداشتند؛ پس هیچ بعید نیست که آنها شخص دیگرى را دستگیر کرده و به قتل رسانده باشند. [3]

خلاصه اینکه به طور قطع آنها مسیح علیه السلام را نکشتند. (وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا) ؛ بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد. (بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ)
حضرت مسیح

2. نگویید مسیح علیه السلام خداست و یا پسر خدا؛ بلکه او انسانی است که از انسانی دیگر یعنی مریم سلام الله علیها متولد شده است و نیز او خدا نیست؛ بلکه فرستاده خداست. (إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ)

3. اعتقاد به اقانیم ثلاثه (خدایان سه گانه) اعتقادی باطل و نارواست. ما در عالم، سه خدا (پدر، پسر، روح القدس) نداریم. دست از این اعتقاد بردارید (وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَیْرًا لَّکُمْ)

اعتقاد صحیح این است که باور داشته باشید خداوند عالم یکی است و از او فرزندی متولد نمی شود تا فرزندی داشته باشد. (إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ) با اینکه تمام عوالم را او آفریده است و هر چه هست مال اوست (لهُ مَا فِی السَّمَاوَات وَمَا فِی الأَرْضِ )؛ و این نسبت ها که شما به او می دهید نارواست.

 

جوشش فضل الهی در اعطای اجر مۆمنین

موضوع آیه 173 کسانی است که به درستی ایمان آوردند و آنچه وظیفه شان بود عمل کردند. (الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ) اینها کسانی اند که خداوند مزد ایمان و عمل صالحشان را نه تنها تمام و کمال به آنها خواهد داد (فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ) ؛ بلکه بیش از آن را نیز به آنها عطا خواهد کرد. (وَیَزیدُهُم مِّن فَضْلِهِ)

این بیشتر، وقتی معنای دل فریب و حیرت آوری به خود می گیرد که توجه داشته باشیم این فضل و بیشتری از سوی خداست ، خدایی که فضلش نامحدود و لطفش بی کران است؛ نه انسانی که فضل او اندک و لطفش ناچیز است.

 
از قوانین بین المللی قران کریم

آیه یک سوره مائده به قانونی از قوانین بین المللی قرآن کریم اشاره می کند که بر اساس آن، هر کس پیمانی با دیگری بست باید به آن وفادار بماند. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ) و این وفاداری بر سر پیمان، تنها در برابر دیگر مسلمانان نیست؛ بلکه ما موظفیم با هر فرد و گروهی حتی کافر بی دین که پیمانی بستیم و معامله ای کردیم ، به آن پایبند باشیم.

احترام به شعائر الهی

آیه دوم سوره مائده در یک دستور کلی که مفاد آن احترام گذاشتن به شعائر اسلامی است ، همه اهل ایمان را از حرمت شکنی نسبت به شعائر الهی بر حذر می دارد. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ)

شعائر جمع شعیره است و شعیره یعنی علامت و نشانه. [4] وقتی این واژه برای خداوند به کار رود (شَعَائرَ اللَّهِ) معنایش می شود هر آنچه علامت و نشانه است برای خدا؛ یعنی چیزی که سبب توجه مردم به خدا می شود مانند مناسک و برنامه‏هاى حج که مسلمانان موظفند احترام همه آن را نگه دارند.

برای این معنا می توان مصادیق و نمونه های فراوانی را نام برد؛ نمونه هایی که هر یک سبب توجه عمومی مردم به سوی خدا و زنده کردن یاد او در دل های مردم می شود؛ مانند ماه رمضان و یا روزهایی که به مناسبت ولادت و یا شهادت پیشوایی از پیشوایان دین علیهم السلام بزرگداشتی برگزار می شود و یا روزی مانند 22 بهمن.

 
کاری که تمام اعمال خوب را نابود می کند

کفر یعنی کشیدن خط بطلان به تمام باورهایی که یک مۆمن واقعی به آن ایمان دارد؛ ایمانی که با علم و آگاهی و استدلال منطقی به دست آمده و همانی است که خداوند عالم از همه خواسته است که آن را به دست آورده و بدان معتقد باشند (آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[5]. اعتقادی که زیر بنای عمل و پشتوانه آن است.

کسانی که مدتی به این اعتقادات باور داشته اند و بر اساس آن اعمال صالحی برای خود اندوخته اند ، اگر بعد از مدتی منکر آنها شده و در بیراهه گام نهند به دلیل همین آیه ، تمام اندوخته هایشان به باد فنا می رود و به تعبیر قرآن کریم دچار حَبط عمل می شوند. (مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ).

در حقیقت این عده، خود با شعله کفر و انکار، سراغ انبار اعمالشان رفته و با دست خود، آنچه اندوخته اند را به خاکستر تبدیل می کنند.

پی نوشت ها:

1.   المیزان فی تفسیر القرآن 5/125

2.   آیات 136 و 285 / بقره و آیه 84/ آل عمران

3.   ر.ک به المیزان فی تفسیر القرآن 5/133

4.   المیزان فی تفسیر القرآن 5/162

5.   7/ حدید

منبع:تبیان

محمد محمودی

بدگویی

جزء ششم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی